پاسخ به یک دلنوشته

ساخت وبلاگ

پاسخ یک دلنوشته

روز جمعه بود، بعد از سرکشی به پروژه ساختمانی که در حال احداث بود، به منزل برگشتم. کسی در خانه نبود. دوستم(لب تاب) را زیر بغل گرفتم وکنار متکایی که نزدیک بخاری انتظارم می کشید، نشستم و آرام لب تاب را باز کردم و سراغ دوستان مجازی خودم که این جعبه جادویی بدون اجازه آنها را وارد خانه من نموده بودند رفتم. بعد از جستجو به دلنوشته ای بر خوردم که متاثرم کرد.

آن دلنوشته این بود:

دلم سنگ قبری میخواد در دور ترین نقطه شهر،

بی نشان...

من باشم و گور نمناکم و خدا..

آنگاه صدایش زنم دعوتش کنم برای مراسم دفن خودم،

آرزوهایم

آینده ام ...

ساکت و آرام نگاهش کنم

نه شکایتی نه گلایه ای..

فقط خیره شوم شاید اینبار با دقت نگاهم کند..

سپیدی موهایم،

غم چشماهایم

دست لرزانم

قلب شکسته ام را ببیند..

ببیند که این من،

من نیستم..

من فقط سنگ قبری می خواهم بی نشان،

بی آنکه نام رضا در آن حک شده باشد

شاید اینبار خدا بی نام و نشان مرا بشناسد و ببیند

(رضا. س)

سلام به رضای عزیز بی رضا

دلنوشته هایت حاکی احساس و تنهائیت بوی غریبی و نجواهایت در کنار باغچه کوچک دلت، گلهای نوشکفته ی تنها بوته رز باغچه ات را از شکفته شدن معیوث می کند.

ای عزیز:

با این قلب رئوفت وقتی در پشت پنجره خانه ات نشسته بودی و آفتاب، نیمه تنت را گرفته بود، تا سردی قلبت را گرم نماید، چطور آن پر را که از بال پرنده ای که خود را از چنگال بوف رها نموده بود و به طرف حیاط منزلت رقص کنان پایین می آمد، ندیدی!

حق با شماست، انسان وقتی خسته باشه یعنی مرده است، اما نه خسته از کار که کار جوهر زندگی است. نه، خود "زندگی" است. انسان خسته دل مرده است. دل جایگاه بهترین دوست انسان است که از رگ گردن به خودش نزدیکتر است. به همین خاطر است که عشق و مهر و محبت از دل بر می خیزد که شما سر شار از آن صفات عالیه هستید. با این وجود، در شگفتم که چطور هر سحرگاهان، صدای دسته جمعی(کر) گنچشکان را که سرود تسبیح سر می دهند نمی شنوی!

ای عزیز:

برای حرکت در مسیر زندگی به چند عنصر نیاز می باشد، حرکت، عقل، دل و توکل این عناصر بهم وابسته هستند و با داشتن این وسیله های حرکت، مطمئنا انسان به بیراهه نخواهد رفت، این عناصر هر کدام دارای آفتهایی مخصوص بخود هستند. برای اینکه در مسیر حرکت بتوان خود را ازآفتها حفظ کرد باید زرهی بپوشی قوی تا تو را از این آفتها حفظ نماید و نام آن زره، امید است. به همین مناسبت سه بیت از شعر حافظ را تقدیم می کنم.

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب

جمله مي داند خداي حال گردان غم مخور

گپ دوستانه...
ما را در سایت گپ دوستانه دنبال می کنید

برچسب : پاسخ به یک شبهه,پاسخ به یک ادعا اسماعیل غلامی,پاسخ به یک ادعا,پاسخ به یک ادعا غلامی,پاسخ به یک نامه اداری,پاسخ به سوالات قدم یک,پاسخ طلایی به یک طلای نامشروع,پاسخ آنی خداوند به یک داعشی,پاسخ به سوالات قدم یک جهانی,پاسخ آنی خداوند به یک داعشی اپارات, نویسنده : 7rahjooyan7 بازدید : 139 تاريخ : دوشنبه 10 آبان 1395 ساعت: 5:27