از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا

ساخت وبلاگ

سیاه پوستان آمریکا از بدو تولد تا زمان مرگ، در حوزه ی سلامت و نظام درمانی وضعیت بدتری در مقایسه با همتایان سفیدپوست خود دارند. نرخ مرگ ومیر در میان نوزادان و مادران سیاه پوست بالاتر است؛ کودکان سیاه پوست بیش تر به آسم دچار می شوند؛ نوجوانان سیاه پوست در دریافت خدمات سلامت روانی مشکلات بیش تری دارند؛ در سنین بزرگ سالی بیش تر با فشار خون بالا دست وپنجه نرم می کنند؛ و در پیری بیش تر به آلزایمر و سایر بیماری ها مبتلا می شوند. آسوشیتدپرس یک سال گذشته را صرف بررسی این موضوع کرد که میراث نژادپرستی در آمریکا چگونه نابرابری های درمانی ای را پایه گذاری کرده است که سیاه پوستان با آن ها مواجه هستند.

از تولد تا مرگ: <a href='/last-search/?q=گزارش'>گزارش</a> آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

سیاه پوستان آمریکایی از تولد تا مرگ با تبعیض و نژادپرستی در نظام درمانی کشورشان مواجه هستند؛ عواملی که ابتلای آن ها به بیماری را محتمل تر، درمان بیماری هایشان را دشوارتر، و مرگشان را دردناک تر می کند.

در همین باره بخوانید:

روز جمعه اولین روز از بهمن ماه سال 95، دانلد ترامپ رسماً چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا شد. یکی از انتقاداتی که پیش از برگزاری انتخابات آمریکا از ترامپ می شد و اکنون که او در انتخابات پیروز و رئیس جمهور آمریکا شده، انتظار می رود به معضل بزرگی پیش روی مردم این کشور تبدیل شود، موضوع نژادپرستی است. تاریخ آمریکا ابعاد مخفی زیادی دارد که شناخت آن ها می تواند به درک بهتر واقعیت های امروز جامعه این کشور کمک کند.
آیا ترامپ سنت <<لینچ کردن>> را به آمریکا برمی گرداند؟ +عکس و فیلم
<<جس واشینگتن>> نوجوان سیاه پوست و معلول ذهنی؛ سفیدپوستان با بیل و آجر او را مورد ضرب و جرح قرار دادند، عقیم کردند، گوش ها و انگشتانش را قطع کردند و نهایتاً او را زنده زنده سوزاندند؛ این تصویر پشت یک کارت پستال است و پشت آن نوشته شده: <<این باربکیویی است که دیشب داشتیم>>

نژادپرستی در آمریکا به طور مستقیم با موضوع برده داری در تاریخ نه چندان دور این کشور گره خورده است؛ و چنان که کارشناسان و تاریخ شناسان متعدد آمریکایی می گویند، برده داری بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ پیدایش یک کشور مستقل به نام ایالات متحده آمریکاست. اگر برده ها نبودند، شاید هیچ گاه نیروی کار، سرمایه، زیرساخت و ملزومات دیگر تأسیس آمریکا تأمین نمی شد.

از طرفی، اصرار ایالت های جنوبی آمریکا بر ادامه برده داری، اصلی ترین دلیل وقوع جنگ داخلی در این کشور بود؛ جنگی که اگرچه پایانش به معنای پایان رسمی برده داری در این کشور بود، اما نه تنها برده داری در آمریکا را متوقف نکرد، بلکه آن را وارد مرحله جدید و خطرناک تری کرد که امروزه در شکل نژادپرستی به بخشی از جمعیت آمریکا به ارث رسیده است. یکی از پدیده هایی که با تغییرات حداقلی، از اواخر قرن 19 تا امروز ادامه پیدا کرده است، قتل سیاه پوستان بدون محاکمه و دادگاه بوده است. این پدیده <<لینچ کردن>> نام دارد.

قصاص بدون محاکمه: از اراذل و اوباش تا نیروهای پلیس

لینچ کردن را عموماً <<مجازات فراقانونی توسط گروهی غیررسمی>> توصیف می کنند. این پدیده در تاریخ آمریکا بیش تر به معنای اعدام یک فرد معمولاً به روش حلق آویز کردن در نظر گرفته می شود که توسط گروهی از مردم عادی و بدون انجام هیچ گونه تحقیق یا محاکمه ای انجام شود. این روش <<اعدام سریع>> گاهی توسط گروه های تبهکار برای زهرچشم نشان دادن هم انجام می شد.

این کار امروزه توسط نیروهای پلیس آمریکا و با شلیک گلوله به سیاه پوستان انجام می شود؛ با این تفاوت که عمدتاً افسران پلیس حتی نیازی به <<اطلاع>> از (و نه اثبات) ارتکاب جرم توسط فرد سیاه پوست هم ندارند و عملاً با حمایت کامل دولت و نظام قضایی در آمریکا اقدام به لینچ کردن سیاه پوستان می کنند

مبدأ پیدایش پدیده لیچ کردن در آمریکا و مثال هایی از آن
لینچ کردن در آمریکا طی حدود 50 سال پس از پایان جنگ داخلی در این کشور و آزادی بردگان، یعنی از سال 1865 تا سال 1917 بیش ترین تعداد قربانیان را از میان سیاه پوستان گرفت. از آن جایی که این پدیده بیش تر در ایالت های جنوبی آمریکا و علیه سیاه پوستان رخ می داد، شاید بتوان آن را واکنش مردم شکست خورده در جنگ داخلی در <<ایالت های مؤتلفه آمریکا>> به آزادی برده ها دانست.

البته این پدیده جنبه های دیگری هم داشت و بسته به منطقه (مثلاً در <<غرب کهن>> یا همان <<غرب وحشی>>) علیه بومیان آمریکا، مکزیکی ها و چینی ها رواج داشت. بخشی از تاریخ این پدیده که موضوع اصلی گزارش حاضر است، طی دوران سرکوب اجتماعی و سیاسی سیاه پوستان توسط سفیدپوستان به ویژه پس از جنگ داخلی و اعطای حق رأی به آمریکایی های آفریقایی تبار شکل گرفت.

دوره بازسازی (1865 تا 1877): حق رأی به قیمت جان سیاه پوستان

بعد از پایان جنگ داخلی در آمریکا در سال 1865 (بنا به برخی تعاریف، دو سال پیش از پایان جنگدوره جدیدی در تاریخ آمریکا آغاز شد که به <<دوره بازسازی>> مشهور است. جنگ داخلی، ارکان ایالات متحده را لرزانده بود و بنابراین اصلاحات اجتماعی و سیاسی ضرورت داشت. بخشی از این اصلاحات مربوط به اتحاد دوباره ایالت ها برای یک پارچگی کشور می شد، اما برخی اصلاحات ماهیت جنجالی تری داشتند.

در نتیجه جنگ، حدود چهار میلیون برده در ایالت های جنوبی آمریکا آزاد شده بودند؛ ایالت هایی که عمدتاً تحت تسلط سیاسی دموکرات های محافظه کار و مخالف حقوق بردگان بودند. لینچ کردن در این ایالت ها دلایل مختلفی داشت که برخی اقتصادی و برخی سیاسی اجتماعی و بودند. مزرعه داران آمریکایی به نیروی کار برده ها از جمله سیاه پوستان وابسته بودند و بنابراین آزادی برده ها را کاملاً خلاف منافع خود می دانستند.

از سوی دیگر اعطای حق رأی به برده ها به هیچ عنوان به مذاق سفیدپوستان افراطی خوش نمی آمد. هم چنین عده ای از سفیدپوستان نژادپرست نیز تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند جایگاه اجتماعی هم تراز با خودشان برای سیاه پوستان قائل شوند. در نتیجه، لینچ کردن در ایالت های جنوبی آمریکا نوعی روش غیررسمی برای اثبات و اعمال برتری سفیدپوستان به شمار می رفت.

اولین <<کو کلاکس کلان>> [گروه سفیدپوستان افراطی و نژادپرست] در همین دوره در سال 1866 (یک سال بعد از پایان جنگ داخلی) توسط کهنه سربازان <<مؤتلفه>> تشکیل شد. با این وجود، فقط اعضای این گروه نبودند که به سیاه پوستان حمله می کردند. طی سال های 1868 تا 1871 دموکرات های سفیدپوست به جمهوری خواهان سیاه پوست و سفیدپوست حمله می کردند تا با ارعاب آن ها مانع از تصویب قوانین به نفع بردگان یا استفاده برده ها از حق رأی خود و شرکت در انتخابات ها شوند.

آیا ترامپ سنت <<لینچ کردن>> را به آمریکا برمی گرداند؟ +عکس و فیلم
عکس یادگاری آمریکایی ها با جسد یک سیاه پوست مشهور به <<نیگرو اسمیت>> که در آتش می سوزد

حملات تروریستی و شبانه سفیدپوستان به خانه های سیاه پوستان برای توقیف اسلحه های آن ها (که مطابق متمم دوم قانون اساسی و برای دفاع از خود تهیه شده بودند)، قتل یا شلاق برای ارعاب و یادآوری دوران بردگی به سیاه پوستان، و به کارگیری روش های دیگر برای سرکوب سیاه پوستان و جلوگیری از رأی دادن آن ها در دوران بازسازی رواج زیادی داشت. از جمله اوایل دهه 1870 دموکرات های سفیدپوست برای جلوگیری از رأی دادن سیاه پوستان به جمهوری خواهان که از حقوق بردگان حمایت می کردند، دست به خشونت زدند.

استفاده دموکرات ها از تروریسم برای رسیدن به قدرت

از اواسط دهه 1870 به بعد، خشونت توسط دموکرات ها در قالب فعالیت گروه های شبه نظامی شورشی در عمق ایالت های جنوبی افزایش پیدا کرد. هدف از این خشونت ها جلوگیری از رأی دادن سیاه پوستان و گرفتن قدرت از دست جمهوری خواهان بود. این سیاست ایجاد رعب و وحشت بالأخره جواب داد؛ تا جایی که، به عنوان مثال، در شهر <<یازو>> در ایالت می سی سی پی که یک جمعیت سیاه پوست 12,000 نفری داشت، در انتخابات سال 1874 تنها 7 رأی به نفع جمهوری خواهان ثبت شد. در نتیجه، حزب دموکرات قوه مقننه در ایالت می سی سی پی را تحت تسلط خود درآورد.

این پیروزی به کام دموکرات ها خوش آمد و اعضای این حزب در ایالت های دیگر نه تنها این روش تروریستی را اتخاذ کردند، بلکه برای آن یک نام رسمی هم گذاشتند: <<طرح می سی سی پی.>> این طرح موفق شد به کمک شبه نظامیان مسلح غیررسمی و با ترور رهبران سیاسی و فعالان اجتماعی، و با ارعاب رأی دهندگان نتیجه انتخابات سال 1876 را به نفع دموکرات ها رقم بزند، و عملاً حق اساسی رأی و سایر حقوق مدنی سیاه پوستان را سرکوب نماید.

به این ترتیب ایالت های آمریکا یکی پس از دیگری، دموکرات ها را در رأس قدرت دیدند. آمارها حاکی است که در سال های 1868 تا 1876 هر سال بین 50 تا 100 مورد لینچ کردن رسماً ثبت می شد. دموکرات های سفیدپوست پس از به دست گرفتن قدرت با جمهوری خواهان وارد رقابت شدند. دو حزب درباره انتخابات ریاست جمهوری در سال 1876 به توافق رسیدند و یک رئیس جمهور جمهوری خواه روی کار آمد. با این وجود، نتیجه این توافق، فشار جمهوری خواهان برای احقاق حقوق اساسی بردگان متوقف شد و دوره بازسازی رسماً در سال 1877 به پایان رسید.

دوره سلب رأی (1877-1917): راه حل دموکرات ها برای پایان خشونت

بعد از دوره به اصطلاح بازسازی، دوران جدیدی به نام <<دوره سلب رأی>> آغاز شد. بارزترین مشخص این دوره، راه حل دموکرات ها برای کاهش خشونت ها علیه سیاه پوستان بود: حذف کامل بردگان از معادلات سیاسی کشور. ایالت های جنوبی آمریکا پس از شکست در جنگ داخلی، ملزم بودند تا قوانین اساسی خود را اصلاح یا حتی بازنویسی کنند. از آن جایی که قوه های مقننه این ایالت ها در کنترل دموکرات ها بود، قوانین جدیدی هم در آن ها برای حذف سیاه پوستان و بردگان از روند تصمیم گیری در آمریکا تصویب شد.

بخشی از مستند بی بی سی درباره لینچ کردن در آمریکا و مورد <<جس واشینگتن>>؛ توصیفات فیلم درباره نحوه قتل <<واشینگتن>> حقیقتاً دردناک است؛16 هزار نفر شاهد این قنل بودند

با توجه به این که بسیاری از موارد لینچ کردن، برای ارعاب بردگان و جلوگیری از استفاده آن ها از حق رأی و مشارکت شان در انتخابات انجام می شد، دموکرات ها تصمیم گرفتند برای حل این معضل، ساده ترین روش را انتخاب کنند: پاک کردن صورت مسئله. به این ترتیب در قوانین جدید انتخاباتی در ایالت های جنوبی، مواردی مانند تعیین مالیات برای رأی دهندگان، آزمون های تعیین سطح درک و سواد پیش از رأی گیری، و افزایش ملزومات شهروندی، عملاً مانع از رأی دادن اکثر سیاه پوستان و حتی سفیدپوستان فقیر در انتخابات ها شد.

با این وجود، سلب حق اساسی رأی دادن از سیاه پوستان نیز موجب نشد تا پدیده لینچ کردن متوقف شود. سیاه پوستان از اواخر قرن 19 تا اواسط قرن 20 هم چنان هدف لینچ کردن های سفیدپوستان قرار داشتند[، اما این بار به بهانه های دیگر. لینچ کردن سیاه پوستان در این دوره انعکاسی از مشکلات آمریکا در زمینه نیروی کار و تحولات اجتماعی از جمله تصویب قوانین تفکیک نژادی موسوم به <<قوانین جیم کرو>> و تلاش سفیدپوستان برای اثبات برتری نژادی شان مقابل سیاه پوستان بود.

البته انگیزه های اقتصادی نیز در قتل سیاه پوستان به روش لینچ کردن بی تأثیر نبودند. به عنوان مثال، در ایالت هایی مانند می سی سی پی و تحت تأثیر بحران اقتصادی در آمریکا و کاهش قیمت پنبه (به عنوان اصلی ترین محصول ایالت های جنوبی آمریکا) در فصل تسویه حساب مزرعه داران با کارگران سیاه پوست، آمار قتل سیاه پوستان افزایش چشم گیری داشت. این کار یا برای خلاص شدن مزرعه دار از تسویه حساب انجام می شد و یا برای درس دادن به سایر سیاه پوستان برای آن که با <<اربابان قبلی>> خود چانه زنی نکنند.

قوانین جیم کرو و تبعیض قانونی علیه سیاه پوستان

پس از سال 1876، سرکوب سیاه پوستان و تسلط دوباره دموکرات ها بر آمریکا فرصت را برای اعمال قوانین تبعیض آمیزتر فراهم کرد. بخشی از این قوانین که در دهه 1890 تصویب شدند و به قوانین جیم کرو مشهور هستند، رسماً تبعیض نژادی در آمریکا را تجویز می کردند. این قوانین عملاً سیاه پوستان را شهروند درجه دو محسوب می کردند و در نتیجه آن ها آمار پدیده لینچ کردن به اوج خود رسید.

لینچ کردن در این دوره نوعی نمایش عمومی قدرت سفیدپوستان و وسیله ای برای اعمال کنترل اجتماعی بود. بیش از 85 درصد از 5000 مورد تخمین زده شده از لینچ کردن طی دوره پس از جنگ داخلی، علیه سیاه پوستان رخ داد. آمار قتل ها در سال 1892 به اوج بود یعنی 161 مورد علیه سیاه پوستان در یک سال رسید. این آمار طی سال های 1889 تا 1923 برابر با دوره بازسازی یعنی 50 تا 100 مورد لینچ کردن در سال در ایالت های جنوبی رسید.

تاریخ پدیده لینچ کردن در آمریکا و مثال هایی از آن

ایدئولوژی ضدسیاه پوستان آن چنان در جامعه آمریکا رخنه کرده بود که <<بنجامین تیلمن>> فرمان دار و سناتور نماینده کارولینای جنوبی سال 1900 طی سخنرانی رسمی خود پشت تریبون مجلس سنای آمریکا گفت: <<ما [مردم] اهل جنوب، هرگز حق نیگروها [سیاه پوستان] برای حکومت بر انسان های سفیدپوست را به رسمیت نشناخته ایم، و هرگز این کار را نخواهیم کرد. ما هرگز باور نکرده ایم که آن ها با انسان های سفیدپوست برابر باشند، و هرگز این باور را نخواهیم داشت؛ و ما کوتاه نمی آییم تا آن ها شهوت خود را با همسران و دختران ما ارضا کنند، بدون آن که آن ها را لینچ کنیم.>>

بخش آخر سخنرانی تیلمن اشاره به برخی از بهانه ها یا دلایلی دارد که سیاه پوستان به خاطر آن که به قتل می رسیدند. دلایل سیاسی و اقتصادی اگرچه چنان که توصیف شد در گسترش پدیده لینچ کردن تأثیر زیادی داشتند، اما تنها انگیزه سفیدپوستان برای قتل سیاه پوستان نبودند. برخی دلایل اجتماعی نیز پشت این تحولات وجود داشت که بررسی آن ها ضرورت دارد.

لذت هزاران نفر از سوختن یک سیاه پوست

لینچ کردن سیاه پوستان به بهانه هایی جز آن چه تا این جا توضیح داده شد نیز در آمریکا اتفاق می افتاد. بیش ترین دلیلی که برای لینچ کردن سیاه پوستان ذکر می شد، قتل یا سوءقصد بود. دلایل دیگری که در پرونده های لینچ کردن به چشم می خورد، شامل مواردی نظیر <<رقابت تجاری جسورانه>> و <<استقلال فکری>> بود. البته این اتهامات هم نباید لزوماً اثبات می شد.

روند اتفاقات بعد از جنگ داخلی، سفیدپوستان را متقاعد کرده بود که به رغم اعطای برخی حقوق به سیاه پوستان، هنوز هم جان این <<شهروندان درجه دوم>> در دست <<نژاد برتر سفیدپوست>> است. به همین دلیل اگر عده ای سفیدپوست به این نتیجه می رسیدند که یک سیاه پوست مرتکب جرمی شده است، دیگر لزومی نمی دیدند او را محاکمه یا حتی جرم او را اثبات کنند.

موارد زیادی از این دست در تاریخ ثبت شده است. به عنوان مثال، سال 1893 یک نیروی پلیس شهر پاریس در ایالت تگزاس به نام <<هنری وانس>> هنگام دست گیری سیاه پوستی به نام <<هنری اسمیت>> با باتوم به او حمله کرد. اسمیت بعد از این حادثه به خانه برگشت، اما مدتی بعد ناپدید شد. طی همین مدت، دختر سه ساله وانس، مورد تجاوز قرار گرفت و به قتل رسید. نوعی شورش شهری در واکنش به این جرم شکل گرفت و همه مردم به دنبال هنری اسمیت گشتند تا او را پیدا و به خاطر این جنایت مجازات کنند.

آیا ترامپ سنت <<لینچ کردن>> را به آمریکا برمی گرداند؟ +عکس و فیلم
عموماً پرونده لینچ کردن <<هنری اسمیت>> را از نظر تعداد حاضرین، بزرگ ترین پرونده از این دست در آمریکا می دانند

بالأخره اسمیت را در ایالت آرکانزاس پیدا کردند و به پاریس بازگرداندند. در مسیر آرکانزاس تا تگزاس هم قطار حامل اسمیت از شهرهای مختلف، مردمی را سوار کرد که می خواستند در مراسم لینچ کردن یک سیاه پوست به خاطر ارتکاب <<بزرگ ترین جنایت در تاریخ تگزاس>> حاضر باشند. درون شهر، سکویی بلند آماده شد و چیزی بین 10 تا 15 هزار نفر دور آن سکو گرد آمدند. ابتدا اسمیت را به یک تیر چوبی بستند و 50 دقیقه بدن او را از پا تا صورت با آهن گداخته سوزاندند. چشم های او را سوزاندند و بیرون آوردند و در دهان او آهن فرو کردند. سپس در حالی که اسمیت بین مرده و زنده بود، نفت روی او ریختند و او را آتش زدند.

این نمونه شاید مشهورترین نمونه از لینچ کردن سیاه پوستان باشد، چراکه جمعیت چندین هزار نفری در آن حاضر بودند و نقش فعالی هم در قتل اسمیت داشتند. قبل از آغاز شکنجه، لباس های اسمیت تکه تکه شد و هر کس که می توانستند، تکه ای را به یادگار برای خود برد. هنگام آتش زدن هم هر کس هر ماده آتش زایی را که به فکرش و دستش می رسید، در آتش ریخت. هر بار که اسمیت از درون آتش به این طرف و آن طرف می غلتید، افرادی که دور او بودند، او را دوباره درون آتش می غلتاندند و نفت روی آتش می ریختند. هر بار که صدایی از اسمیت یا از جسدش بلند می شد، جمعیت از شادی فریاد می کشید. و در نهایت هم جمعیت تکه های زغال شده جسد اسمیت را به عنوان یادگاری برداشتند.

سیاه پوستان هنوز هم لینچ می شوند

اوایل قرن 20، یکی از تفریحات مردم در آمریکا تبادل تصاویر و کارت پستال هایی بود که روی آن ها عکس هایی از صحنه های لینچ کردن سیاه پوستان خودنمایی می کرد. در برخی از این کارت پستال ها یک سیاه پوست در حال سوختن در آتش، هم راه با جمعیتی به تصویر کشیده شده بود که در اطراف او جمع شده و برای گرفتن عکس یادگاری به دوربین نگاه می کردند. برخی از این کارت پستال ها رسماً با هدف ارعاب سیاه پوستان منتشر می شدند تا جایی که روی آن ها عبارت <<هشدار>> یا حتی شعرهای نژادپرستانه مانند این شعر نوشته شده بود: <<اکنون نیگرو به لطف دائم [خداوند] / باید بیاموزد که سر جای خودش بنشیند / در جنوب آفتابی، سرزمین آزادگان / تا ابد سفیدپوست برتر است.>>

نکته ای که درباره همه موارد لینچ کردن صدق می کند، عدم محاکمه قربانیان است. به این ترتیب هیچ گاه ثابت نمی شود که قربانی واقعاً مرتکب جرمی شده است یا نه. به عنوان مثال، 15 ژوئن سال 1920، سه سیاه پوست که در یک سیرک کار می کردند، در شهر <<دلوث>> در ایالت مینه سوتا به اتهام تجاوز به یک زن سفیدپوست لینچ شدند، اما در آزمایش های بعدی یک پزشک روی آن زن، هیچ اثری از تجاوز یا حمله فیزیکی را نشان نداد[16]. پس از حدود 80 سال، در سال 2003 پلیس این شهر حتی یک بنای یادبود هم برای این سه نفر ایجاد کرد.

آیا ترامپ سنت <<لینچ کردن>> را به آمریکا برمی گرداند؟ +عکس و فیلم
اعدام سه جوان سیاه پوست در شهر <<دلوث>> در ایالت مینه سوتا و عکس یادگاری مردم با اجساد آن ها

19 جولای سال 1935، <<رابین استیسی>> کشاورز بی خانمان سیاه پوست بعد از آن که چندین بار درِ خانه مردم را زد و از آن ها درخواست غذا کرد، به جرم ایجاد آزاد برای شهروندان دست گیر شد. با این وجود، عده از مردم استیسی را از مکانی که در آن بازداشت بود ربودند و به قتل رساندند. به رغم آن که چهره قاتل ها در تصاویر گرفته شده از این مورد لینچ کردن قابل تشخیص بود، اما دولت اقدامی در زمینه مجازات این افراد انجام نداد.

مجازات و قتل سیاه پوستان <<بدون محاکمه>> و به <<اتهام>> جرائمی مانند <<کنار نرفتن از جلوی خودروی یک سفیدپوست>> یا <<اعتراض به لینچ کردن یک فرد دیگر>> تصاویر ذهنی آشنایی هستند که این روزها هرچند ساعت یک بار در آمریکا تکرار می شوند. نیروهای پلیس آمریکا بدون آن که نیازی ببینند یک فرد سیاه پوست را <<به دست قانون بسپارند>> صرفاً به این خاطر که نگران هستند نکند مورد حمله او قرار بگیرند، به او شلیک می کنند و او را می کشند.

در تاریخ آمریکا هیچ رقم دقیقی برای موارد لینچ کردن ذکر نشده است. البته آماری مبنی بر لینچ کردن 3446 سیاه پوست بین سال های 1882 تا 1968، یا 4075 سیاه پوست بین سال های 1877 تا 1950یا حتی 4742 سیاه پوست بین سال های 1882 تا 1968 وجود دارد، اما هیچ یک از این آمارها قطعی نیستند و موارد گزارش نشده از لینچ کردن را شامل نمی شوند.

این در حالی است که امروزه آمار کشتار سیاه پوستان توسط پلیس آمریکا بسیار بیش از این هاست، اما باز هم اقدام جدی ای برای حل این معضل نمی شود. ترامپ 1 بهمن سال 95 در حالی رئیس جمهور آمریکا شد که مخالفان و موافقانش به نژادپرست بودن او اعتراف دارند. مکزیکی هایی که ترامپ مهم ترین قول داخلی خود را ساخت یک دیوار در مرز آمریکا با کشورشان می داند، طبق برخی آمارها حدود 600 نفر از هم وطنان شان را بین سال های 1848 تا 1928 به همین روش لینچ کردن از دست دادند.

ترامپ علاوه بر تمام شعارهای نژادپرستانه اش، قول داده پلیس آمریکا را مجهزتر و از نیروهای پلیس حمایت کند. پلیسی که با همین وضعیت امروز از کشتن سیاه پوستان هیچ ابایی ندارد، قطعاً با حمایت های شخص رئیس جمهور دست خود را بازتر هم خواهد دید. ترامپ هم چنین مانند جمهوری خواهان تأکید زیادی هم روی مسلح کردن مردم عادی در آمریکا داشته است و اکنون باید منتظر ماند و دید آیا رئیس جمهور جدید آمریکا موفق می شود سنت قدیمی لینچ کردن را به این کشور بازگرداند یا نه.

دنباله مطالب نمونه های نژادپرستی در آمریکا

نوزادی:سال ۲۰۲۰، به ازای هر ۱۰۰,۰۰۰ تولد نوزاد زنده، ۱۰/۴ نوزاد سیاه پوست جان خود را از دست دادند؛ در حالی که این رقم در میان نوزادان سفیدپوست ۴/۴ نفر بود.همچنین ۱۴/۸ درصد از نوزادان سیاه پوست در سال ۲۰۲۱ نارس به دنیا آمدند؛ که بیش تر از هر گروه نژادی یا قومی دیگری در آمریکا بود.میزان مرگ ومیر مادران باردار سیاه پوست در سال ۲۰۲۱ نیز به ازای هر ۱۰۰,۰۰۰ تولد نوزاد زنده، ۶۹/۹ مورد بود. این در حالی است که این رقم در میان سفیدپوستان ۲۶/۶ مورد بود.چرا بسیاری از زنان سیاه پوست در بارداری می میرند؟ یک دلیل: پزشکان آن ها را جدی نمی گیرند. در بسیاری از موارد، پزشکان تصور می کنند زنان سیاه پوست آستانه ی تحمل درد بالاتری دارند و بنابراین به درخواست های آن ها برای رسیدگی به دردهایشان، توجهی نمی کنند؛ حتی در مواردی که درد نشانه ی وجود یک بیماری مرگ بار است.

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

<<آنجلیکا لیونز>> همزمان که سختی های دوران بارداری اش را برای تیم <<آسوشیتدپرس>> تعریف می کند، اشک می ریزد. لیونز در دوران بارداری اش بارها به بیمارستان مراجعه کرد و از دردهای شدید شکایت کرد. با این حال، هر بار به او می گفتند دردهایش طبیعی است و او را به خانه می فرستادند. تا این که پس از یکی از مراجعه هایش به بیمارستان، او را بستری کردند. لیونز تا این جا را یادش می آید که او را برای زایمان اضطراری به اتاق عمل بردند. بعدها به او گفتند تا یک قدمی مرگ رفته است. قلبش از حرکت ایستاد و صرفاً با دستگاه های پزشکی زنده بود. پس از سه روز به هوش آمد، و از آن جایی که نمی توانست حرف بزند، با اشاره سراغ نوزادش را گرفت. پسرش <<ملیک>> نارس به دنیا آمده بود، اما زنده بود. با این حال، لیونز، که زایمان اولش بود، هرگز نتوانسته بود شیرینی لحظات اولی را تجربه کند که نوزاد را روی سینه ی مادر می گذارند. حتی نمی دانست پسرش چه شکلی است. شاید ناامیدکننده تر از همه برای او این بود که بیمارستانی که به آن مراجعه می کرد، وابسته به همان دانشگاهی بود که در آن تدریس می نمود. با این وجود، همه ی زنان سیاه پوست به اندازه ی لیونز خوش شانس نیستند. بسیاری از آن ها خودشان یا فرزندشان، و یا هر دو، قربانی نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا می شوند.

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

<<آنجلیکا لیونز>> (چپ) خیلی خوب می دانست که زایمان در آمریکا برای زنان سیاه پوست خطرناک است. خودش درباره ی تبعیض نژادی در نظام درمانی آمریکا به دانشجویانش درس داده بود؛ از جمله این که خطر مرگ زنان سیاه پوست در دوران بارداری یا حین زایمان تقریباً سه برابر همتایان سفیدپوست شان است. سال ۲۰۱۹ چیزی نمانده بود همین اتفاق برای خودش بیفتد.برخی درمانگران در آمریکا، عقاید عجیب وغریبی دارند: مثلاً معتقدند سیاه پوستان، از جمله مادران سیاه پوست، پوست ضخیم تر و استخوان های قوی تری دارند و عصب هایشان کم تر از سفیدپوستان حساس است. همین عقاید باعث می شود کم تر به دردهای سیاه پوستان توجه و رسیدگی کنند. آنجلیکا تنها عضو خانواده ی لیونز نیست که نژادپرستی را در دوران بارداری و زایمان خود تجربه کرده است. خواهش <<آنسونیا>> (راست) نیز پس از دو بارداری ناموفق، در سومین بارداری اش تجربه ی تلخی مشابه آنجلیکا داشت.

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

<<آنسونیا لیونز>> پسرش <<آدریان>> را راه می برد. آدریان نارس به دنیا آمد و پنج روز ابتدای عمرش را در بخش مراقبت های ویژه سپری کرد. سپس مدتی به دلیل مشکلات تنفسی در بیمارستان بستری شد. موضوع تبعیض نژادی در نظام درمانی آمریکا همبستگی مستقیمی با متغیرها یا طبقه ی اجتماعی نیز ندارد. به عنوان نمونه، آمار مرگ ومیر مرتبط با بارداری در زنان سیاه پوست دارای مدرک دانشگاهی، ۱/۶ برابرِ زنان سفیدپوست با مدرک پایین تر از دبیرستان است.

کودکی:۱۲/۳ درصد از کودکان سیاه پوست از آسم رنج می برند. این رقم بیش از دو برابرِ همتایان سفیدپوست آن ها (۵/۵ درصد) و بیش ترین میزان در میان کودکان هر نژاد دیگری در آمریکاست.آمار مرگ ومیر در اثر ابتلا به اسم نیز در میان کودکان سیاه پوست نسبت به کودکان سفیدپوست بسیار بیش تر است.سال ۲۰۲۰، به ازای هر یک میلیون نفر جمعیت زیر ۱۸ سال، ۱۰/۷ کودک سیاه پوست در نتیجه ی ابتلا به آسم جان خود را از دست دادند. این در حالی است که این رقم در میان کودکان سفیدپوست ۱/۴ درصد بود.چرا کودکان سیاه پوست بیش تر در معرض آسم هستند؟ محل زندگی. از هر ۱۰ کودک سیاه پوست ۴ نفر در محله هایی زندگی می کنند که (به عنوان مثال به خاطر نزدیکی به کارخانه ها و آزادراه ها) درگیر آلودگی هوا هستند. این رقم برای کودکان سفیدپوست ۱ نفر است.

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

<<کارتر منسون>> (راست) ۵ ساله، با خواهرش <<کیدنس>> (چپ) ۹ ساله، مقابل خانه ی یکی از اقوامشان بازی می کند. کارتر وسط جشن تولد صمیمی ترین دوستش، یک باره دست هایش را روی سینه اش گذاشت و پشت سر هم می گفت: <<نمی توانم نفس بکشم؛ نمی توانم نفس بکشم.>> مادرش <<کاترین>> در حالی که اشک می ریخت، این خاطره را برای تیم <<آسوشیتدپرس>> تعریف کرد. کودکان سیاه پوست به خاطر زندگی در محله های فاقد هوای پاک، اغلب در نزدیکی کارخانه های آلوده کننده ی هوا، بیش تر از همتایان سفیدپوست خود در معرض ابتلا به آسم قرار دارند..از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

<<کارتر منسون>> (چپ) در مبارزه با آسم یک متحد قدرتمند دارد: خواهر خجالتی اش <<کیدنس>> (راست). کیدنس به شدت مراقب برادر کوچکترش است و هر گاه آسم به سراغ کارتر می آید، به او کمک می کند. با این حال، خود کیدنس نیز از آسم رنج می برد.(+)

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

داروها و اسپری های تنفسی <<کارتر>> و <<کیدنس منسون>>. تخته ای از جنس مقوا به دیوار تکیه داده شده که روی آن دستورالعمل های مقابله با حمله ی تنفسی نوشته شده است. <<کاترین>> مادر کارتر و کیدنس، در حالی که تلاش می کند جلوی اشک هایش را بگیرد، می گوید برای بچه هایش هم مادر است، هم معلم، و هم پرستار. با این حال، باز هم احساس می کند برای آن ها کم گذاشته است.

در همین باره بخوانید:

در آمریکا هر 19 دقیقه یک نوزاد با وابستگی به مواد مخدر به دنیا می آید. همه این نوزادان طی چند روز اول زندگی، به <<سندرم ترک نوزاد>> مبتلا می شوند. دیدن برخی علائم این اختلال مانند رعشه ای که در تمام بدن نوزاد ایجاد می شود و گاه تا 20 ثانیه ادامه پیدا می کند، حقیقتاً دل خراش است. این سندرم با علائمی نظیر تشنج، تب، تنگی نفس، تعرق و افزایش ضربان قلب، گاهاً تا شش ماه ادامه پیدا می کند. در حالی که حتی تصور بروز این مشکلات در نوزادان چند روزه هم دردآور است، واقعیت تلخ تر این است که بسیاری از این نوزادان، به علت آن که نهادهای مراقبتی آمریکا به وظیفه خود در قبال آن ها عمل نمی کنند تنها چند روز یا چند ماه فرصت زندگی در این جهان را پیدا می کنند.


در حالی که دولت آمریکا چشم خود را روی معضل اعتیاد در این کشور بسته است، بیش ترین آسیب را از این معضل، نه معتادان، بلکه نوزادانی می بینند که در خانواده های معتاد به هروئین، تریاک و سایر مواد و داروهای مخدر به دنیا می آیند و خود نیز از آغاز تولد، <<وابسته>> به مواد مخدر هستند.

طبق آمار سال 2013 (آخرین سالی که آمار آن در این باره موجود است)، حدود 24.6 میلیون کودک و نوجوان آمریکایی که 12 سال یا بیش تر سن دارند، معادل 9.4 درصد از کل جمعیت این کشور، به طور غیرقانونی از مواد مخدر استفاده می کنند. طی همین سال، بیش از 27 هزار نوزاد وابسته به مواد مخدر در این کشور متولد شدند. اگر می خواهید حیرت انگیز بودن این آمار را بهتر درک کنید، آن را این گونه ببینید: در سال 2013، به طور متوسط، هر 19 دقیقه، یک نوزاد معتاد به مواد مخدر در آمریکا متولد شد.

دکتر <<لورن جانسون>> مدیر بخش اطفال در مرکز اعتیاد و بارداری دانشگاه <<جانز هاپکینز>> آمریکا می گوید: <<این یک بحران است. یک بیماری همه گیر است. بحران مواد مخدر در این کشور با سرعت رو به رشدی گسترش پیدا می کند و ما شاهد به دنیا آمدن شمار بیش تر و بیش تری از این نوزادان هستیم.>>

آمار <<خدمات ملی سلامت>> انگلیس در سال 2014 نشان داد، این کشور هم وضعیت خیلی بهتری ندارد. در این سال 7800 کودک در انگلیس وابسته به مواد مخدر متولد شدند: یعنی به طور متوسط هر 67 دقیقه، یک کودک. ضمناً هر سال 1536 نوزاد نیز دچار سندرم ترک نوزاد می شوند[2] (که در ادامه بیش تر به آن خواهیم پرداخت). این ارقام نشان دهنده افزایش 22 درصدی شمار این نوزادان طی 10 سال گذشته در انگلیس است.


طی یک دهه گذشته، بیش از 130 هزار نوزاد در آمریکا به دنیا آمده و همه آن ها دچار <<سندرم ترک نوزاد[4]>> شده اند. این سندرم[5] که در نوزادانی رخ می دهد که در رحم مادر[6] در معرض استعمال مواد مخدر قرار گرفته اند[7]، شبیه به آثار ترک اعتیاد به هروئین در بزرگ سالان است. این علائم که دیدن آن ها در یک نوزاد تازه به دنیا آمده (فیلمی که در ابتدای این گزارش دیدید) دل هر انسانی را به درد می آورد، معمولاً طی یک تا سه روز اول تولد خود را نشان می دهند، اما ممکن است بروز آن ها تا یک هفته هم به تعویق بیفتد.

سندرم ترک نوزاد می تواند شامل این موارد باشد: تشنج، تب، لرزش به صورت رعشه، تنفس بیش از حد سریع، ضربان تند قلب[8]، تعریق، مشکلات تغذیه ای، مشکل در خوابیدن، اسهال، استفراغ، نقص مجاری ادراری، گرفتگی بینی یا عطسه، گریه بیش از حد یا با صدای نازک، زودرنجی و حساسیت تقریباً به همه چیز، لکه دار شدن پوست، مکیدن بیش از حد، واکنش های بیش فعالی، کشیدگی بیش از حد عضلات، سرعت پایین افزایش وزن، اختلال در مهارت های حرکتی، و تأخیر در یادگیری مهارت های اجتماعی.

نوزادانی که وابسته به مواد مخدر به دنیا می آیند طی سندرم ترک[9]، در اغلب موارد دچار رعشه های شدید هستند، ناله می کنند، به خود می پیچند، نفس نفس می زنند، در خوردن مشکل دارند، و معمولاً هنگام شیر خوردن علائم خفگی را نشان می دهند.

مرگی که انتظار کودکان وابسته به مواد مخدر را می کشد

طی تحقیقات مفصل رویترز[10] در این باره، 110 نوزاد و کودک نوپا بین سال های 2010 تا اواخر 2015 شناسایی شدند که مادران آن ها در دوران بارداری مواد مخدر مصرف کرده اند و این کودکان پس از آن که بیمارستان آن ها را به مادرشان سپرده است، به دلایل قابل پیش گیری جان خود را از دست داده اند. نکته این جاست که آن چه موجب مرگ این کودکان شده، اعتیادشان به مواد مخدر در هنگام به دنیا آمدن نبوده است، بلکه همه آن ها به اندازه کافی بهبود پیدا کرده و از بیمارستان مرخص شده اند.

<<آنجلیکا مک کنی>> به <<لیندایا>> شیر می دهد؛ فردای این عکس، آنجلیکا که سه نوع مواد مخدر مصرف کرده بود، روی دخترش خواب می رود و او را خفه می کند.
آن چه جان این کودکان را گرفته، تحویل دادن آن ها به خانواده ای بوده که صلاحیت مراقبت از آن ها را نداشته است. بیش از 40 نفر از این کودکان خفه شده اند و 13 نفر به دلیل مسمومیت خوردن <<متادون>> (مخدر قوی صنعتی که در مهار اعتیاد به مواد مخدر دیگر کاربرد دارد)، هروئین، <<اکسی کدون>> (مخدر ضددرد) و یا سایر مواد شبه افیونی جان خود را از دست داده اند. در سه چهارم از این 110 پرونده، فوت کودک به خاطر اقدامات مادر بوده و در بقیه موارد، شوهر، دوست پسر، یا بستگان دیگر مادر دلیل مرگ کودک بوده اند.

یکی از دردناک ترین پرونده ها در میان این 110 مورد، پرونده <<مگی می ترامل>> نوزادی بود که در اوکلاهما پس از آن جان خود را از دست داد که <<لیندزی فیدلر>> مادرش تحت تأثیر <<مت آمفتامین>> (مشهور به شیشه) و چندین ماده مخدر دیگر، دختر 10 روزه اش را به اشتباه هم راه با لباس های کثیف، داخل ماشین لباس شویی گذاشت و خودش بی هوش شد. <<مگی>> را زمانی پیدا کردند که ماشین لباس شویی کارش را تمام کرده بود و مگی هم دیگر نفس نمی کشید. فیدلر اکنون 15 سال محکومیت خود را به خاطر قتل غیرعمد و غفلت از فرزند در زندان سپری می کند.

ضعف در قانون، ضعف در اجرا، یا در هر دو؟

قانون فدرال در آمریکا از پرستاران و ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی می خواهد تا هر زمان که نوزادی وابسته به مواد مخدر به دنیا می آید[11]، این مسئله را به اطلاع نهادهای حفاظت از کودکان برسانند تا مددکاران اجتماعی این نهادها پس از مرخصی نوزاد از بیمارستان، از سلامت و ایمنی وی در خانواده مطمئن شوند. با این حال، هم این قانون و هم اجرای آن در ایالت های مختلف به هیچ عنوان کارآمد نیست. در 75 مورد از 110 پرونده فوق، نهادهای حفاظت از کودکان اطلاع پیدا کرده بودند، اما اقدامی برای حفاظت از جان این نوزادان انجام ندادند.

تحقیقات رویترز نشان می دهد قوانین فدرال آمریکا در این زمینه، در هیچ کجای این کشور موفقیت آمیز نبوده است. پرونده های بالا (که درباره بعضی از آن ها در ادامه گزارش مفصل تر توضیح خواهیم داد) نشان می دهد این قوانین نواقص مرگ باری دارند و نمی توانند راه حل معضلی باشند که باراک اوباما آن را <<اپیدمی>> اعتیاد به مواد مخدر در آمریکا توصیف کرده است؛ اپیدمی ای که سهولت دست رسی مردم به داروهای آرام بخش و همین طور ارزان قیمت بودن هروئین آن را تشدید کرده است.

<<کورتنی نیکول هاول>> دو بار متادون را با نوعی استامینوفن مخلوط کرد و به <<جازلین>> داد، چون <<غذا نمی خورد و نمی خوابید؛ انگار آن بچه همیشگی نبود.>> دختربچه 17 ماهه، قربانی این شد که مادرش نمی دانست چگونه او را آرام کند.

سال 2003، زمانی که کنگره لایحه <<حفظ ایمنی کودکان و خانواده ها>> را تصویب کرد، حدود 5000 نوزاد وابسته به مواد مخدر در آمریکا متولد شده بودند. این تعداد از آن سال، به طور چشم گیری افزایش پیدا کرد و بر اساس پرونده های ترخیص از بیمارستان، سال 2013 به بیش از 27 هزار مورد رسید.

قوانین فدرال هم چنین ایالت های مختلف را موظف کرده تا تمامی این نوزادان را تحت حفاظت خود بگیرند، صرف نظر از این که مادران آن ها مواد مخدر را به شکل غیرقانونی و یا با تجویز دکتر مصرف می کنند. با این وجود، اکثر ایالت ها قوانین فدرال را نادیده می گیرند و هر سال هزاران نوزاد را در معرض خطر مرگ قرار می دهند.

دست کم 36 ایالت، فاقد هرگونه قانون یا حتی سیاست مدونی هستند که پزشکان را وادار کند همه موارد تولد نوزاد وابسته به مواد مخدر را گزارش کنند. 9 ایالت دیگر و همین طور بخش کلمبیا ظاهراً از این قوانین فدرال تبعیت می کنند و قوانین در پنج ایالت دیگر نیز آن قدر نامشخص و گیج کننده است که حتی پزشکان و مسئولین حفاظت از کودکان هم از آن ها سردرنمی آورند.

طبق قوانین برخی ایالت ها (دقیقاً عکس قوانین فدرال)، اگر مادر داروهای مخدر را با تجویز پزشک مصرف می کند، اصلاً نیازی نیست چنین موضوعی در پرونده نوزاد او لحاظ گردد. این در حالی است که پزشکان می گویند سوءاستفاده از داروهای مخدر از جمله متادون می تواند به اندازه اعتیاد به مواد مخدر غیرقانونی، خطرناک باشد.

کنگره به ازای تبعیت از لایحه سال 2003 مبلغی هم به ایالت ها بودجه می دهد، اما این مبلغ آن قدر اندک و البته بی حساب وکتاب است که عملاً ارزشی ندارد. سال 2015، بخش کلمبیا که از این قانون پیروی می کند، 83,673 دلار از کنگره بودجه گرفت و کالیفرنیا که به این قانون عمل نمی کند، 2.8 میلیون دلار. تحقیقات نشان می دهد به رغم آن که کم تر ایالتی از قانون فدرال تبعیت می کند، اما هیچ ایالتی تا کنون از بودجه کنگره محروم نشده است.

<<کریستینا ریورو>> وقتی با درد شکم به بیمارستان رفت، تازه متوجه شد باردار بوده است. <<نیکولو وارتر>> فرزند او، دو ماه دچار سندرم ترک نوزاد بود و 9 ماه بعد، به علت مسمومیت با هروئین جان خود را از دست داد.

گزارش های ترخیص نشان می دهد در تمامی 27 هزار پرونده سندرم ترک نوزاد در سال 2013، کارکنان بیمارستان ها از وضعیت نوزادان مطلع بوده اند و حتی آن ها را مداوا هم کرده اند. با این حال، مشاهده سندرم ترک کودک که باید موجب شود صلاحیت والدین برای نگه داری از نوزاد زیر سؤال برود، در اغلب این موارد موجب نشده تا بیمارستان تمهیداتی برای حفاظت از نوزاد در خانه بیندیشد، به خصوص در شرایطی که به گفته جانسون <<[بعد از زایمان] دقیقاً زمانی است که یک زن آماده برگشت [به استعمال مواد مخدر] است، چون احساس درد، خستگی، افسردگی، اضطراب و حتی پشیمانی می کند.>>

از آن جا که تولد بسیاری از نوزادان وابسته به مواد مخدر گزارش نمی شود، هیچ کس نمی داند دقیقاً چه تعداد از این کودکان پس از ترخیص از بیمارستان و سپرده شدن به دست والدین، آسیب می بینند و یا جان خود را از دست می دهند. این رقم بین سال های 2010 تا 2015 به طور قطع بیش تر از 110 نفر است، چراکه اکثر ایالت ها تنها بخشی از اطلاعات موجود درباره علت مرگ و میر نوزادان را در اختیار رویترز گذاشتند و برخی ایالت های بزرگ تر، از جمله نیویورک، هیچ گزارشی در این باره به رویترز ندادند.

پزشکانی که درباره این پرونده ها کار می کنند، می گویند دولت اوباما برای رسیدگی به این مشکل کاری نکرده است. اوباما طی یک سخنرانی در ماه اکتبر گفت که پس از به عهده گرفتن ریاست جمهوری در سال 2009 <<شروع به مطالعه درباره این موضوع یعنی مخدرها کردم و آمار در این باره من را شگفت زده کرد.>>

با این حال، سه سال طول کشید تا کاخ سفید (سال 2012) یک کنفرانس درباره نوزادان وابسته به مواد مخدر تشکیل دهد. و سه سال دیگر طول کشید تا کاخ سفید <<اقدامات عملی>> انجام دهد: بروزرسانی وب سایت های سازمانی مرتبط. یک ماه پیش از پایان سال 2015، کنگره لایحه ای را تصویب کرد که به دولت دستور می داد تا طی یک سال آینده، یک استراتژی ملی را در این باره تدوین نماید.

<<آماندا مک کنزی>> تحت تأثیر متادون پسرش <<لیام>> را با خود به حمام برد اما در وان خوابش برد؛ مک کنزی زمانی بیدار شد که لیام کنارش در وان غرق شده بود.
<<لورتا فینیگان>> پزشکی که مقیاس پزشکی ابداعی او به طور گسترده ای برای ارزیابی سندرم ترک نوزاد مورد استفاده قرار می گیرد، ضمن اظهار <<دل سردی و ناامیدی>> از واکنش دولت اوباما به معضل نوزادان وابسته به مواد مخدر می گوید: <<آماری که نشان می دهد شمار این پرونده ها چه اندازه افزایش داشته، دست کم از سال 2012 در دست رس بوده است. الآن سال 2015 است. پس چه زمانی می خواهند کاری انجام بدهند؟>>

فینیگان توضیح می دهد: <<ما می دانیم مراقبت از این نوزادان بسیار دشوار است. اگر شرایط مناسبی برای مادر و کودک ایجاد نکنید، وقتی به خانه خود می روند، همه چیز برای سوءرفتار مادر یا دیگر افراد در خانه با نوزاد، فراهم است.>> در توضیح این شرایط باید گفت که سندرم ترک نوزاد معمولاً در پنج هفته اول، بیش ترین شدت را دارد، اما ممکن است از سه تا شش ماه طول بکشد. بسیاری از این نوزادان طی این مدت، علاوه بر علائمی که در ابتدای گزارش ذکر شد، با مشاهده یا لمس کوچک ترین محرکی، شروع به گریه می کنند. این محرک حتی می تواند لبخند مادرشان باشد.

گریه این نوزادان نیز به هیچ عنوان گریه ای عادی نیست، بلکه معمولاً آن قدر شدید است که بدن آن ها را دچار رعشه می کند. <<کیمبرلی نلسون>> مدیر پرستاری واحد مراقبت های ویژه نوزادان (NICU) در مرکز پزشکی ملی کودکان در واشنگتن درباره این گریه می گوید: <<[صدای این گریه] یک جیغ از روی وحشت و استیصال است. صدایی است که [اگر بشنوید] فراموشش نخواهید کرد.>>

<<روندا ادموندز>> پرستار نوزاد اهل هانتینگتون در ایالت ویرجینیای غربی نیز می گوید: <<[مراقبت از این کودکان یک کار] بی امان است. هیچ استراحتی در کار نیست. بنابر گپ دوستانه...

ما را در سایت گپ دوستانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7rahjooyan7 بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1402 ساعت: 22:21